شب آرزو هاست !
پس خیلی دور از انتطار نبود و نیست که بخوام امشب یه جایی باشم که خیلی دوست دارمش !
خب ببینم کجا؟
*اپیزود اول:
الان می تونستم ...
خیلی نمیخوام از تهران دور بشم . یه جایی همین نزدیکیا ، خیلی دور نیست ولی خیلی باصفاست! مخصوصا شبش که اصلا یه چیزیه که تا درکش نکنی نمی فهمی !
اصلا خود خودشه ! اگه می شد چی می شد ...
آره ؛ چی می شد اگه الان "جمکران" بودم. خب چی کار کنم ؟! محرم آقام نیستم که ببینمشون... حداقل اونجا باشم شاید اینجوری بتونم خودم رو گول بزنم ... شاید!
*اپیزود دوم:
الان می تونستم ...
این دفعه مسیرش یکم طولانی تره! یه ذره خطرناک هم هست ؛ ولی بی خیال! اصلا همین خطرناک بودنش جذابش کرده... البته اینم بگم اینجا مرد می طلبه ... باید مرد باشی ! جیگر داشته باشی!
وای خدا ! اگه می شد چی می شد ...
آره ؛ چی می شد اگه الان "سوریه" بودم. درسته ؛ خیلی وضعیت مذهبیم خوب نیست ! آره یه وقتایی نمازصبحم ... چشمم گاهی اوقات به چیزایی که نباید نگاه کنه میوفته! ولی خب بچه شیعه ام ... نمیتونم ببینم این سلفی های خدانشناس دارن چی کارا که نمیکنن! نمیتونم بشینم ببینم حرم حضرت زینب(س) ....!
از این ها که بگذریم ؛ خیلی دوست دارم شهید بشم . آخه میدونی چیه؟ میگن خدا به شهدا خیلی حال میده! منم که این دنیا خیلی وضعیتم جالب نیست ؛ شاید اینجوری ،یه جوری بشه!
ادامه دارد...