سلام:
نوشتن برای شروع و پایان هر چیزی سخته ؛ فرقی هم نمیکنه درباره چی باشه درهر صورت سخته!
بسم الله؛
وقتی میری عطر بخری , توی عطاری عطرهای زیادی وجود داره ؛از بعضی از عطر ها خوشت میاد و به عطار میگی اونارو بیاره که از بین اونها انتخاب کنی.آخر سر هم یکی از اونها رو انتخاب میکنی و میخری.بعضا بعد از یه مدتی میفهمی اون عطری که خریدی خیلی عطر خوبی نبوده و اشتباهکردی.
توی عطاری همیشه یه عطر هایی هم وجود داره که ازشون خوشت نمیاد,اصلا ازشون متنفری! ولی ممکنه دفعه ی بعد که بری عطاری بفهمی اتفاقا چقدر عطر خوبی بوده ولی تو متوجه نبودی.
شاید زندگی هم شبیه یه عطاری باشه .بعضی وقت ها یه اتفاقاتی برا ما میفته که خیلی خوشمون نمیاد ولی بعد ها متوجه نفع و سود اون میشیم. گاهی موارد هم یه اتفاقاتی خوشایند به نظرمون میرسه و یه در خواست هایی از خدا داریم که بعدا میفهمیم آنقدرها هم خوب و خوشایند نبوده.
جام می و خون دل؛هریک به کسی دادند در دایره قسمت ؛اوضاع چنین باشد
حق!
۹۲/۱۱/۰۶
۱
۰
عطار کوچولو
من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری
همت آن است که الا تو نگیرد یاری
ای سر زلف قمرپوش عجب طراری
عقربی، میرشبی، بلعجبی، جراری
دوش یک نکته ز بوی تو حکایت کردم
تا صبا مهر کند خانهٔ هر عطاری
طبلهٔ مشک تتاری همه آتش گیرد
گر تو بر باد دهی زان خم گیسو تاری
هم از آن موی سیه مایهٔ هر سودایی
هم از آن روی نکو یوسف هر بازاری
از خط نافه گشا مرهم هر مجروحی
وز لب شهدفشان شربت هر بیماری
تو به خواب خوش و من شب همه شب بیدارم
که مباد از پی این خفته بود بیداری
به که بر جان بکشم منت آزار تو را
من که تن دادهام از چرخ به هر آزاری
مستی ما همه این است که در مجلس دوست
با خبر نیست ز کیفیت ما هشیاری
عارف آن است که جز دوست نبیند چیزی
عاشق آن است که جز عشق نداند کاری
از فروغ نظر پاک فروغی پیداست
که ندارد بجز از نیر اعظم یاری