عطار کوچولو

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

.: ملت

اصلا این کسایی که به قدرت می رسند به فکر "ملت" نیستند!

این بشار اسد چهار سال مردمش رو داره به کشتن میده. اگه از همون اول می رفت کنار که اینجوری نمیشد! 

این ها به فکر مردم نیستند.

یا همین آقای خامنه ای. الان حاضره بره کنار؟

سال 85 _ :| _ یکی بالای درخت بود، گفت: مرگ بر خمینی. مردم هم باهاش گفتن، من می شناختمش، از اون به بعد معلوم نشد که کجا رفت. بردن کشتنش!

ببینید، شاه وقتی دید مردم دارن اذیت میشن گذاشت از کشور رفت (!!) زمان شاه هم مردم کشته شدن ولی نه اینقدر. یه کمی. در حد همون خیابان 17 شهریور( !!! )


_بخشی از افاضات یکی از سالخوردگان گرامی در تاکسی_



پی نوشت یک: چقدر شاه خوب بوده و ما نمی دونستیم. چقدر فداکار! چقدر مردمی! چقدر هلو!!

پی نوشت دو: کشته شدگان فاجعه ی 17 شهریور بین 58 نفر (آمار روز اول ساواک) و 122 (آمار دوم ساواک) تا نزدیک به 500 یا 1000 نفر (طبق آمار انقلابیون) نقل شده است. 


۲۸ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۲۳ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عطار کوچولو

پروژه_مستند

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۴ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۲۲
عطار کوچولو

.: استقبال...

مجال من همین باشد؛ کنار و بوس و آغوشش
چه پنهان عشق او ورزم؟ عبث باشد، غلط باشد
۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۰۵ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عطار کوچولو

.: سادگیِ لذت بخش...

خدایا شکرت برای امروزم.

به ظاهر نکته‌ی خاصی نداشت و اتفاقا چند تا کارم هم نابود شد و بهشون نرسیدم. 

اما زوایای جذابی داشت. اینکه کلا برنامه‌ات غیر منتظره بره هوا، یه آدم اهل خیلی جالبناک هم کلامت بشه که پر از ایده‌های کارآفرینانه و خلاقانه باشه. و تو رو ببره تو عالم یک سال پیش ات که تو همین مسیر بودی و "شاید" شکست خوردی و الان دوباره قلقلک ات بده برای این جور دیوونه بازیا...


صبح با دوستان و در جهت "هدف"... 

عصر یه خواب دلنشین، از نوع خوابیدن در نمازخانه دانشگاهِ جنابان دوست! (طرح اذان تا اذان :} )

شب با خانواده، یه غذای معمولی، مهمانِ خودمان.

اما چقدر لذت بخش ه بدون ماشین، یه مسیر طولانی رو با خانواده طی کنی.

بعد "تازه جوان"ِ در طریق ازدواج میگه، ماشین داشتن جزو پیش نیاز‌های ازدواج ه. تازه جوان! یه چند وقت اول زندگی، حتی اگه میتونی هم ماشین نگیر. بذار لذت طی مسیر طولانی با مترو، از این ور شهر تا اون ور شهر رو بدون کلافگی ترافیک و بوق و... بچشی. 

بذار حضور همسرت رو بچشی، بذار قدم هایت را با قدم هایش تنظیم کنی، بذار سردش بشه که شال گردنت رو بهش بدی!

"عشق یعنی...

منِ سرماییِ تب دار مریض

ژاکتم را بدهم تا که تو سرما نخوری!"1


1. مهدی اکبری مهدیار



۰۷ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۲۲ ۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عطار کوچولو

.: 19 ساعت در کوهستان(5)

بعد از حدود یک ربع، مجددا حرکت کردیم. مسیر کمی آزار دهنده شده بود. قدم‌های‌مان مجبور بودند کمی محکم‌تر جا به جا شوند تا روی برف روی آن شیب لیز نخوریم. هوا رو به تاریکی می‌رفت و ما هنوز نماز هم نخوانده بودیم. در مسیر جایی برای جلوگیری از پرت شدن، سنگینی‌ام را به سمت جلو انداختم و دستم حائل شد روی زمینی که از قضا گیاهی تیغ دار بود. تیغ گیاه کوچک بود اما گویا زخم عمیقی ایجاد کرده بود. این مسئله را چند دقیقه بعد که دستم که دستکش هم داشت را روی برف کشیدم و خطی سرخ روی سفیدی برف افتاد، متوجه شدم. باز هم در تلاش برای رسیدن به مسیر اصلی جلو رفتیم. در قسمتی از مسیر "سگ تنها" با فاصله‌ی ثابت چندین قدمی دنبال یار حرکت می‌کرد. هر گاه یار حرکت می‌کرد، او هم به دنبالش راه می‌افتاد و هر جا می‌ایستاد، او هم می‌ایستاد. طفلک تشنه‌ی ملاطفت و توجه بود. در طول مسیر یکبار یار پایش لیز خورد و تعادل‌اش به هم خورد. آن قدر دلم متلاطم شده بود و دلهره پیدا کرده بودم که می‌خواستم فحش‌اش بدهم!

ساعت از چهار گذشته بود که یقین کردیم تا اذان مغرب به جان‌پناه نخواهیم رسید و نماز هم در حال قضا شدن بود. شرایط برای نماز خواندن به شدت سخت بود. همه جا پوشیده از برف بود، با ارتفاعی حدود سی سانتی متر و زمین صافی هم وجود نداشت...

ادامه مطلب...
۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۰ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عطار کوچولو

.:حضور معروف

دوست از حضرت استاد پرسید:
ما هربار که از کوه پایین میایم فکرمون به این سمت میره که "آیا وظیفه ما امر به معروف و نهی از منکر هست؟" و "اگر با این وضعیت همچنان هست، چه جوری؟ با چه روشی؟"

حضرت استاد:
الان امر به معروف شما جوان‌های متدین، همین هست که حضور داشته باشید در اینگونه مکان‌ها.
مگر ندیدین که پنج شنبه ها یا جمعه ها که مذهبی ها بیشتر اینجا حضور دارن، طیف های کمتر ملزم به مسایل و مخالف کمتر حضور دارن و نمیان؟

حق؟
۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۳۷ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عطار کوچولو