عطار کوچولو

۳ مطلب با موضوع «کتاب اینترنتی «پسر اندلسی»» ثبت شده است

پسر اندلسی(قسمت سوم)

بعد از صبحانه روح ا... کیفش را برداشت و بعد از خداحافظی رفت سمت ماشین‌های خط لواسان_تجریش. هر چند روح ا... و خانواده‌اش در لواسان زندگی می‌کنند اما تقریبا همه‌ی فعالیت‌ها و امورات‌شان در تهران می‌گذرد، از جمله جلسات گروه نصرِ روح ا... که در امام زاده صالح(ع) برگزار می‌شود.

حوالی ساعت 9 جمع هشت نفره‌ی نصر در شبستان اصلی امام زاده جمع شده‌اند و در حال برنامه‌ریزی برای هفته‌های پیش‌رو در تابستان‌اند. از برنامه‌های تفریحی که معمولا بیشترین مخاطب را دارد گرفته تا برنامه‌های اندیشه‌ای و مطالعه‌ای. به برنامه‌های مطالعاتی که می‌رسند، علی که دانشجوی دانشگاه تهران است و به اصطلاح بچه زرنگ، استقبال گرمی می‌کند و در مقابل میثم و حجت از روی شیطنت با او مخالفت می‌کنند. کار که بالا می‌کشد روح ا... می‌گوید ایده‌ی بکری دارد که نمی‌توانند رد کنند:

ادامه مطلب...
۱۴ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۴۳ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عطار کوچولو

پسر اندلسی(قسمت دوم)

لَختی از زمان نگذشته بود که سفره پر شد از بوی نان داغ و کره و مربا به انضمام آب جوش و چایی. روح ا... اخیرا به جرگه آبجوش خور‌های فامیل پیوسته که معتقدند چای برای بدن مضر است. پدر اما همچنان بر عهد ازلی و چای تیره‌اش پابرجاست که... مگر ما یک روزه چای خور شده‌ایم که بخواهیم یک روزه آن را کنار بگذاریم! چه آن زمان که قوت غالب ایرانیان به واسطه‌ی تجارت اعراب قهوه نوشی شد و چه زمانی که حاج محمدحسین اصفهانی در زمان ناصرالدین شاه اولین بذر‌های چای را در حوالی لاهیجان کاشت، مردم یک روزه خورد و خوراک شان را تغییر ندادند که حالا بخواهند یک روزه بر سر طبع تازه‌ی پزشکان فیش نجومی دار بنشینند که چه؟ که چای برای بدن مضر است و نکوهیده! 

حاج حبیب هر چند کارمند بازنشسته وزارت نفت ایران است ولی از قدیم الایام دستی بر کتب تاریخی برده و ظرائفی از تاریخ ایران را می‌داند. به مسائل تاریخی که می‌رسد گویی یادش می‌آید که باید چیزی را به روح ا... یادآور شود. می‌گوید:

ادامه مطلب...
۰۹ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۴۶ ۵ نظر
عطار کوچولو

پسر اندلسی(قسمت اول)

آبان ماه بود و ابتدای سال تحصیلی، البته به قاعده‌ بچه‌های مدارس دولتی که معلم‌ها تا سه، چهار جلسه اول را به حساب معارفه و آشنایی می‌گذارند و خبری از تدریس جدی نیست. ایام خوبی از سال با هوایی نا متعادل که هر لحظه امکان بارشی پاییزی را در ذهن‌ ایجاد می‌کند. مخصوصا که لواسان آن موقع از سال همواه مستعد اینگونه بارش‌هاست.
 روح‌ا... هم برای اینکه عطر و داغی نان سنگک مخصوص که با لایه‌ای از سبزی‌ رویش تزیین شده را توی باران احتمالی از دست ندهد بعد از بیرون آمدن از نانوایی، دوان دوان به سمت خانه حرکت می‌کند. نانوایی اول بلوار اخیرا به گزینه‌های روی میزش این نوع نان را هم اضافه کرده، روح ا... هم به خاطر عطر و بوی خاصش هر روزی که زودتر از خواب بیدار می‌شود، تن به پانصد تومان گرانی بیشتر این نان میدهد و نفس اماره‌اش را خوشحال! 
روح ا... درب خانه را که باز می‌کند، پدرش را در حال ادعیه خوانی بعد از نماز صبح می‌بیند، سلام نمی‌کند که ادعیه خوانی پدر قطع نشود ولی حاج حبیب سلام علیکی با تاکید بر روی "سین" و "کاف" می‌گوید و دوباره مشغول خواندن می‌شود. روح ا... رو می‌گرداند سمت پدر و می‌گوید: سلامی به بوی خوش آشنایی! بابا جان... سلام نکردم که دعا خواندنتان قطع نشود گرنه ما که همیشه خاکساریم... و با خنده‌ای کار را جمع می‌کند. 
ادامه مطلب...
۰۷ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۲۰ ۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عطار کوچولو