عطار کوچولو

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

هفته اول ...

1.تجربه نشون داده توی دانشگاه خیلی نباید به حرف دیگران توجه کرد. یه وقتایی میگن کلاس تعطیله کسی نیاد؛ بعد میبینیم با حضور استاد جمعیت کلاس از حالت عادی هم بیشتره !! یه وقتایی هیچ قرار قبلی برای نیومدن نمیذارن ولی سر کلاس جمعیت به 10 نفر هم نمیرسه!

2.از هر کی پرسیدم "هفته اول برم سر کلاس یا نه؟" همگانشان! فرمودند که حتما...حتما نرو که ضرری بسیار بزرگ در پی آن است! و همانا هیچکس هفته اول رنگ دانشگاه را هم نمیبیند چه برسد به اینکه سر کلاس برود.(البته حقیقتا یک نفرشون گفت برو) دیروز که با همچین فرضی رفتم دانشگاه دیدم؛ به به! جز معدود افرادی که شهرستان بودند بقیه حضوری شایسته به عمل آوردن .

3.  من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب             گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس



۰۷ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۵۵ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
عطار کوچولو

حرف اول!

سلام:
نوشتن برای شروع و پایان هر چیزی سخته ؛ فرقی هم نمیکنه درباره چی باشه درهر صورت سخته!
بسم الله؛
وقتی میری عطر بخری , توی عطاری عطرهای زیادی وجود داره ؛از بعضی از عطر ها خوشت میاد و به عطار میگی اونارو بیاره که از بین اونها انتخاب کنی.آخر سر هم یکی از اونها رو انتخاب میکنی و میخری.بعضا بعد از یه مدتی میفهمی اون عطری که خریدی خیلی عطر خوبی نبوده و اشتباهکردی.
توی عطاری همیشه یه عطر هایی هم وجود داره که ازشون خوشت نمیاد,اصلا ازشون متنفری! ولی ممکنه دفعه ی بعد که بری عطاری بفهمی اتفاقا چقدر عطر خوبی بوده ولی تو متوجه نبودی.
شاید زندگی هم شبیه یه عطاری باشه .بعضی وقت ها یه اتفاقاتی برا ما میفته که خیلی خوشمون نمیاد ولی بعد ها متوجه نفع و سود اون میشیم. گاهی موارد هم یه اتفاقاتی خوشایند به نظرمون میرسه و یه در خواست هایی از خدا داریم که بعدا میفهمیم آنقدرها هم خوب و خوشایند نبوده.

  جام می و خون دل؛هریک به کسی دادند        در دایره قسمت ؛اوضاع چنین باشد
حق!

۰۶ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۴۸ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عطار کوچولو