عطار کوچولو

۱۶ مطلب با موضوع «خودم_آنی» ثبت شده است

اشک

 

بازم اشک ریختم...
شاید از جهت انتقال مفهوم بهتره بگم اشک در چشمانم جاری شد! کم کم داره باورم میشه که یکی از عادت‌هام اشک ریختن موقع کتاب خوندن ه. این به خودی خود شاید عجیب نباشه برام [هرچند هست] اما اینکه سر کتاب‌هایی که اشکی نیستن آدم اشک بریزه عجیبه. این‌بار #ته_کلاس اشک در چشمانم حلقه زد.

«ته کلاس، ردیف آخر، صندلی آخر»

آنجا که برادلی نامه دوست عزیزش را پیدا می‌کند. یا آنجا که قلبی هدیه می‌دهد... دوست دارم اگر هیولای_فضایی هم شدم، لااقل طوری باشم که برادلی برام قلبی قرمز بکشد، به نشانه‌ای! چند سالی‌ست سخت گریه می‌کنم وسط روضه‌ها، چه بسا اصلا حرف‌های مداح و روضه‌خوان را نمی‌شنوم. صرفا حضوری نسیه دارم و همگام با ریتم دیگران دست بالا و پایین می‌برم. هر از چندی حتی ریتم را هم گم می‌کنم.

ولی بعضی سکانس‌های سینمایی اشک به چشمم می‌آورد. این دیگر نوبر است. همان کسی که دیگران را بابت گریه کردن حین تماشای فیلم اذیت می‌کند و بحث را به شوخی می‌کشاند، دستش لای منگنه گیر می‌کند. این اتفاق هر بار سر سکانس دختر بچه قرمز پوشِ ماجرای نیم‌روز می‌افتد. همان که ابراهیم عکس صفحه‌اش را گرفته بود و کنار دخترک نماهنگ ایستاده‌ایم گذاشته بود تا شباهتش را بگوید.
به دیالوگ کمال که می‌رسم، طاقت نمی‌آورم: «به خدا هنوز 5 سالش نشده بود!»
محمدحسین عاقبت بخیر شوی. باقیات و صالحات می‌شود این تنفری که از منافقین در تار و پود جوان‌های انقلاب ندیده کاشتی.


می‌گوید کاری بکن ان‌شاءا... باقیات و صالحاتت بشود. می‌دانم آن اپیزود که از افغانستان در کارمان داشتیم، در این حد و اندازه نیست. بعدش هم نشد.
محمدسرور رجایی هم رفت و نشد که بشود. آخرش هم در ذهنم نماند که «سرور» بود «سَرور». ولی می‌دانم که به حق، سَرور فعالان فرهنگی ایرانی نان به نرخ روز خور بود. حتی از آن بالاتر. ایضا سُرور اهل انصاف و حق‌جو. مایه دلگرمی دوست‌داران افغانستان.

با وصله پینه الکی تهش را هم نمی‌آورم.
عرضم تمام.

۰۹ شهریور ۰۰ ، ۰۱:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عطار کوچولو

سردی خورده

دهم مرداد روزیه که
ایرانیان باستان جشن
چله ی تابستون میگرفتن
بعد از رد شدن چله ی
تابستون هوا شروع
به خنک شدن میکنه...

چله تابستونتون مبارک!


پ.ن: ما نیز هنوز چله نشین سردی دهم مرداد چند سال پیشیم.
هنوز چشم انتظار و
هنوز دوست‌دارش...

پ.ن2: این مطلب رو پارسال گویا نوشته بودم، نمیدونم چرا تا امسال منتشر نشد.
۱۰ مرداد ۹۸ ، ۱۳:۰۲ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عطار کوچولو

نمازجمعه تهران

خارجی_ نمازجمعه تهران

آیت الله صدیقی: الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، ال...
_ گــُــــــــــــل! (صدای خوشحالی پس از گل 10_12 بچه که در خنکای سایه مسجد دانشگاه تهران فوتبال بازی می‌کنند.)

پ.ن: دهه نودی‌های وروجک! :)
۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۳۸ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عطار کوچولو

مرثیه‌ای برای بیان(بلاگ دات آی آر)

واقعا حیف بلاگ. زمانی اومد که شبکه‌های اجتماعی تو ایران تازه داشتن پا می‌گرفتن و اونقدری که جا داشت دیده نشد.

اگر همون موقع رفته بود سراغ پیام‌رسان شدن...!
۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۵۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
عطار کوچولو

.: دوران شباب...

حضرت علی اکبر هم جوان بود؛ چون من.
و جوانی کرد...
نه چون من!
۱۹ مهر ۹۵ ، ۰۰:۱۶ ۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
عطار کوچولو

.: قرن چهاردهمی!

نگاهم به آمار و ارقام این خانه‌ی دوست داشتنی‌ام که می‌افتد با خود می‌گویم:

چه برای چشمان این یازده هزار بیننده داشته‌ام؟

جهنم ما قرن چهاردهمی‌ها هم جالب است...بیشتر از کار‌ها و فعالیت‌های حقیقی، باید عقوبت گناهان در فضای مجازی‌مان را ببینیم.

و به راستی که...
#نگاهشان_به_ماست!
۲۱ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۵۹ ۷ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
عطار کوچولو

.: سردشت 2 (یا هنر انقلاب اسلامی)

امسال مجددا فرصت شد که چند روزی برم اردوی جهادی سردشت و بین مردم خوب اهل تسنن سردشت باشم.

هر چند که مثل سال گذشته خیلی زیاد نتونستم بمونم ولی از نظر دید نسبت به منطقه، دغدغه مندی بیشتر و حس بهتری نسبت به پارسال دارم. از نظر فضای اردویی و تشکیلاتی به شدت ضعیف کار شد و از نظر کار خودم، بعد از یه مدت کوتاهی که کار جدیدی توی جهادی صورت نگرفته بود و همون تکرار ایده‌های خوب قبلی بود، سردشت امسال با یه ایده جدید در یک حوزه جدید همراه بود که برای خودم خیلی خوشایند بود، هرچند عملکرد خودم خیلی خوب نبود. 

امسال به شوخی می‌گفتم: میخوام هنر انقلاب اسلامی رو صادر کنم! و واقعا هم همین بود. به این نتیجه رسیدم مناطقی که نزدیک به چهل سالی که از انقلاب میگذره، فتح انقلابی صورت نگرفته دیگه به صورت عادی و با کلام و... نمیشه کاری کرد. باید از طریق هنر وارد شد!

دو تا از کار‌های هنری که صورت گرفت امسال، یکی نقاشی دیوار‌های مدارس بی رمق و بی روح و رنجور روستا‌های منطقه بود که سال‌ قبل هم صورت گرفته بود و بسیار هم جواب داده بود. به اضافه‌ی نمایش فیلم که کار جدیدی بود. اون هم نه برای بچه‌ها و... بلکه برای ماموستا‌ها(روحانیون مساجد اهل تسنن)، که علاوه بر اینکه میشه گفت جزو جامعه نخبگانی آنها محسوب می‌شوند بلکه نقش هدایت‌گری و جهت دهی مردم رو هم به عهده دارند.

انشله اگر عمری بود چند تا خاطره کوتاه هم تعریف می‌کنم.

۰۵ شهریور ۹۵ ، ۰۸:۲۶ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عطار کوچولو