عطار کوچولو

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

.: جاده به جاده می روم...

از سفر راهیان نور با همه ی اتفاقاتش برگشتم و دوباره راهی سفری دیگرم.


آخدا !
حول حالنا الی احسن الحال.

عیدتون مبارک
حق؛
۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۰۵ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عطار کوچولو

.: نوزده ساعت در کوهستان (7)


رفتیم تا آنجایی که دیگر نه راه پس پیش عقل جولان می‌داد و نه راه پیش! نامش را گذاشته‌ام "ایستگاه قرار".

ایستگاه قرار؛ زمین نیمه صافی  بود که از چندین طرف به قله‌های برفی منتهی می‌شد و از چند طرف نیز به دره‌های پوشیده از برف! در یکی از دره های اطراف  که در سمت شرق ما وجود داشت ساختمان یک طبقه‌ای با فاصله‌ی نسبتا زیادی از ما به چشم می‌خورد که یک آنتن با نوری قرمز رنگ در بالای آن مشاهده می‌شد. قسمتی از زمین هم، خشک بود و مساحت تقریبی دو در دو داشت که بسیار به ما کمک می‌کرد تا از سِر شدن پای‌مان جلوگیری کنیم. هر چند حتی در آن خشکی هم توان خارج کردن کفش از پا وجود نداشت. چون نه دست‌های مان توان باز کردن بند کفش‌های کوهنوردی را داشت، نه سرمای بیرون اجازه می‌داد که این کار را بکنیم. از لحاظ وضعیت جوی هم به علت ارتفاع بسیار زیاد دمای هوا بسیار سرد بود و از طرفی به علت خشکی هوا سوز بسیار زیادی وجود داشت.

تقریبا ساعت شش و نیم غروب بود که به ایستگاه قرار رسیدیم. مذبذب بودیم بین بالا رفتن از صخره‌ی برفی پیش روی‌مان و ماندن. ایستگاه قرار از جهت خشکی که داشت جای مناسبی بود که شاید جلوتر از این دیگر همچین مکانی پیدا نمی‌کردیم و از جهت سرمای بسیار زیادی که وجود داشت امکان مرگ خاموش بر اثر سرما را با خود داشت.

اما یک "اتفاق" یا حتی "معجزه" موجب شد همان جا زمین گیر شویم!


ادامه مطلب...
۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۴۴ موافقین ۱ مخالفین ۱
عطار کوچولو

.: شش ضلعی با یک ضلع زاید! (یا سینمای انقلاب در سی و چهارمین جشنواره)

 


جشنواره سی و چهــــــــــــارم به اندازه ی همین کشیده شدن بین حرف "ه" و "الف"ش، طول کشیده برای من...

تمامی هم گویا ندارد!(الحمدلله)

امسال بیش از سالهای گذشته برکات جشنواره به دستم رسیده و تقریبا بسیاری از فیلمهای جشنواره رو یا دیدم یا بلیط ش به دستم رسیده.

با کارت خبرنگاری رفت و آمدها به کاخ جشنواره شروع شد. بعد هم میهمان سر زده ی جشن "سینمای انقلاب" بچه های حوزه ی هنری شدم و حالا هم درگیر "شب های فیلم" سازمانی دیگر.

خدارو شکر می کنم.

هم جشنواره ی خوبی بود به نسبت سال های گذشته، مخصوصا سال قبل که عجیب بد بود!

هم فیلم های نماینده ی انقلاب اسلامی در جشنواره تعداد قابل توجهی داشت

هم انیمیشن ها، پرشور ترین سال حضورشون در جشنواره رو تجربه کردند

هم جوان گرایی خوبی در جشنواره قابل مشاهده بود که نتیجه ی خوبی هم در بر داشت.

 

اما حضور فیلم های نماینده ی انقلاب اسلامی...

امسال جشنواره میزبان چند اثر با محتوایی متناسب با هدف خودش بود. "بادیگارد" حاتمی کیا، "نفس" آبیار، "رسوایی2" ده نمکی، "دلبری" اشکذری، "ایستاده در غبار" مهدویان و "سیانور" شعیبی آثار قابل تاملِ محتوایی جشنواره ای بودند که

ادامه مطلب...
۱۱ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۰ ۲ نظر
عطار کوچولو

.: در انتظار گودو

خب...
مبارک باشه...
صد سال به این سال ها...
همگام با پیشواز عید توسط انواع و اقسام بانک های کاملا اسلامی(!) عطار کوچولو هم در دو سال و یک ماهگی اش به استقبال عید رفت و لباس های نویی که امروز صبح براش خریدم رو به تن کرد.(یه خورده دخترونه و لوس شد!)

قاعده ی لباس جدیدش هم این چنین است:
صفحه ی زمینه(بک گروند) اش به خاطر علاقه ی وافر من به پرتقال خونی و رنگ قرمز و نارنجی انتخاب شد.
برای سر در وبلاگ(هدر) هم با وجود زیبایی و علاقه ای که به سر در قبلی(حسین جان! ای خوش حساب؛ مزد مرا زودتر بده...) داشتم، اما اینقدر صاحب این وبلاگ اخیرا آدم خرابی شده که لیاقت اون سر در و امثال آن رو نداره. و جایگزین هایش بین یه تصویر زیبا از شکوفه های بهاری(که دقیقا با کلمه ی "شکوفه ی بهاری" یافته بودم) و یه تصویر که از صفحه جست و جوی "خطاطی خوشنویسی" پیدا کردم(همین تصویر کنونی) انتخاب شد. متن خوشنویسی اینقدر با خودم جور بود که با اولین نگاه، انتخاب کردم که تا مدت ها سرزنش جاری در شعر رو جلوی چشمم داشته باشم.

یه چند تا تشکر هم از همه ی بزرگواران وبلاگی که در عرصه ی تکنیکی در این مدت یعنی یک سال و یک ماه این وبلاگ به من کمک کردند بکنم. چون حقیقتا من تو یادگیری از راه دور به شدت سخت فهمم(مودبانه ترین حالتش رو گفتم) و کسی که بهم راهنمایی می کنه رو کچل می نمایم!

از خانم صحبت جانانه که واقعا خیلی اذیت شون کردم و حق به گردن وبلاگم و صاحبش دارن تا خانم باز آی که بدون اینکه پیشینه ی و پسینه {:)} ی ارتباط وبلاگی داشته باشیم، از محبتشون دریغ نکردند و کلی توضیح و تشریح و... دادند تا یه چیزایی یاد بگیرم! و حتی جناب مجنون لیلی اخیرا میزبان چند سوال و ایجاد زحمتم بود.
اما آخرین عزیزی که در زمینه ی فرم و قالب ازشون بهره بردم آقا عرفان گرافیست هستند که حالت کنونی وبلاگ نتیجه ی توضیحات خوب ایشون در وبلاگ شونه که نیاز نشد بنده ایشون رو سوال پیچ کنم. 

محتوای وبلاگ هم به خاطر داغون بودن صاحبش امیدی به بهتر شدنش نیست، متاسفانه. :|

بازم عیدتون مبــــــــــارک!
۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۱۳ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عطار کوچولو

.: نوزده ساعت در کوهستان (6)

بعد از یکماه، مجددا ادامه ی سفر_کوه نویسی "19 ساعت در کوهستان" می نویسم:



سختی راه هر لحظه بیشتر خودش را به ما نشان می داد. نه مسیری مشخص بود و نه نور زیادی داشتیم. الحمدلله که شب مهتابی بود و اندک نور ماه با توجه به ارتفاع بالای ما، کارکرد نور چراغ قوه را برایمان پیدا کرده بود. همچنان بی هدف و بی نقشه می رفتیم. تنها کور سوی امیدم هم "تنها" رد پایی بود که در مسیر بود و هر قدمم را می گذاشتم دقیقا روی قدم های آخرین و تنها جانداری که از این مسیر عبور کرده بود و نشانی از خود به جای گذاشته بود!

هر چند صد قدم که پیش می‌رفتیم، یار می‌گفت: می‌خوای از همین راه که اومدیم برگردیم؟ برای چی داری میری؟ اصلا داری کجا میری؟ و...

ادامه مطلب...
۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۱۴ ۲ نظر
عطار کوچولو

.: سال یازده ماهه ی من...

اسفند...
اسفند را به قواره ی یک ماه نمیشناسم.
اسفند همان "بهمن" است، همان "فروردین"!
زمانی است برای جبران آنچه عقب مانده ام و برای رسیدن به آنچه می آید.
زمانی است برای دویدن...
دویدن سریع؛ بی مجال تماشا!
زمانی است برای نبودن.
 
سال من یازده ماه دارد.
بدون اسفند...
۰۲ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۱۵ ۶ نظر
عطار کوچولو