یکی از بچههای اردو میگفت: این فلانی(بنده) خیلی کارش با پارسالش تغییری نکرده!
سال قبل تو گروه آموزش بود و با بچهها بازی میکرد...
حالا رفته تو گروه فرهنگی خارجی، با ماموستاها بازی میکنه!
خدا به خیر کنه سال بعدش رو...
***
رفته بودم پیش ماموستا و لپ تاپم رو گذاشته بودم جلوش و فیلمها رو دونه دونه نشون میدادم.
_ ببینید این فیلمها بر خلاف فیلمهای سینماهای کشور که آدم نمتونه اعتماد کنه و دست خانوادهاش رو بگیره و ببره،
فیلمهای اسلامی هستند و بچههای مذهبی و مسلمون میسازنشون.
چند تا فیلم رو نشون دادم تا اینکه با تردید و ترس بسیار
"علمک" رو گذاشتم و با خودم میگفتم نکنه به خاطر شخصیت اول فیلم که روحانی شیعه است، فیلم رو پس بزنه.
اما ماموستا همینطور داشت نگاه میکرد
و هر وقت به جاهای خندهدار "علمک" میرسید میخندید!
هر از گاهی هم رمزگشایی میکرد از نمادهای درون فیلم که مثلا
پسره چون داشت اون کار رو میکرد خورد به علمک. منم حرفش رو تایید میکردم و چند تا نکته به حرفهاش اضافه میکردم
که اگر بعدا خواست برای کسی اکران کنه بتونه بیشتر مانور بده روی فیلم.
تا اینکه رسید به اواخر فیلم و با حالتی اندیشمندانه گفت:
«این فیلم خوب است... جوانان آخوند بدون عمامه را دوست دارند!»
***
کارگران مشغول فکرند!
امسال مجددا فرصت شد که چند روزی برم اردوی جهادی سردشت و بین مردم خوب اهل تسنن سردشت باشم.
هر چند که مثل سال گذشته خیلی زیاد نتونستم بمونم ولی از نظر دید نسبت به منطقه، دغدغه مندی بیشتر و حس بهتری نسبت به پارسال دارم. از نظر فضای اردویی و تشکیلاتی به شدت ضعیف کار شد و از نظر کار خودم، بعد از یه مدت کوتاهی که کار جدیدی توی جهادی صورت نگرفته بود و همون تکرار ایدههای خوب قبلی بود، سردشت امسال با یه ایده جدید در یک حوزه جدید همراه بود که برای خودم خیلی خوشایند بود، هرچند عملکرد خودم خیلی خوب نبود.
امسال به شوخی میگفتم: میخوام هنر انقلاب اسلامی رو صادر کنم! و واقعا هم همین بود. به این نتیجه رسیدم مناطقی که نزدیک به چهل سالی که از انقلاب میگذره، فتح انقلابی صورت نگرفته دیگه به صورت عادی و با کلام و... نمیشه کاری کرد. باید از طریق هنر وارد شد!
دو تا از کارهای هنری که صورت گرفت امسال، یکی نقاشی دیوارهای مدارس بی رمق و بی روح و رنجور روستاهای منطقه بود که سال قبل هم صورت گرفته بود و بسیار هم جواب داده بود. به اضافهی نمایش فیلم که کار جدیدی بود. اون هم نه برای بچهها و... بلکه برای ماموستاها(روحانیون مساجد اهل تسنن)، که علاوه بر اینکه میشه گفت جزو جامعه نخبگانی آنها محسوب میشوند بلکه نقش هدایتگری و جهت دهی مردم رو هم به عهده دارند.
انشله اگر عمری بود چند تا خاطره کوتاه هم تعریف میکنم.
آنچنان کز رفتن گل، خار می ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک رفتار می ماند به جا
نیست غیر از رشته طول امل چون عنکبوت
آنچه از ما بر در و دیوار می ماند به جا
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن خار می ماند به جا
رنگ و بوی عاریت پا در رکاب رحلت است
خارخاری در دل از گلزار می ماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبک رفتار نیست
پیش از این سیلاب کی دیوار می ماند به جا
غافل است آن کز حیات رفته می جوید اثر
نقش پا، کی زان سبک رفتار می ماند به جا
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کز او آثار می ماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می ماند به جا
نیست از کردار، ما بی حاصلان را بهره ای
چون قلم از ما همین گفتار می ماند به جا
ظالمان را مهلت از مظلوم چرخ افزون دهد
بیشتر از مور اینجا مار می ماند به جا
سینه ناصاف در میخانه نتوان یافتن
نیست هر جا صیقلی، زنگار می ماند به جا
می کشد حرف از لب ساغر می پرزور عشق
در دل عاشق کجا اسرار می ماند به جا
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ صائب بیشتر از بار می ماند به جا
صائب
امسال واقعا فصل بهار رو حس کردم. نه از طبیعتش و آب و هواش... که طبعا از این نظر هم بسیار لذت بخش بود و ملموس! و حقیقتا نمی شود از باران های گاه گاه بهاری و باد های مست کننده اش که برای یک مرد با موهای نسبتا بلند، بیش از پیش قابل احساس و شیدا کننده است گذشت.
اما بهاری بودن فصل آغازین امسال، به خاطر چیزهای لذت بخشی بود که به غایت بهاری بود و منو در خودشون غرق کرد. از فعالیت های خوبی که از لحظه آغاز سال م که مثل چند سال اخیر، نه از یکم فروردین، بلکه از چند روز قبل تر و از اواخر اسفند آغاز شد تا مسئولیت هایی که پذیرفتم و همه در راستای هدف های زندگی و دغدغه های شخصی و اجتماعی ام بودند و تا تجربه هایی که در حوزه ارتباطات فردی داشتم و تا پایان عمر بعید است فراموش کنم.
همه این ها بهاری بودن سالی رو نوید میده که آخر بهارش رسیده به بهار مومنین که ماه مبارک باشه... الهی که از دستش ندیم. الهی که شب قدرش رو قدر بدونیم. و الهی که آدم بشم!
پی نوشت1: دعا کنید آخرین قسمت ماجرای بهار امسال که امتحانات دوست داشتنی هست، به خوبی و خوشی تموم بشه و...!
پی نوشت2: یکی از اصول زندگی خوب از نظر فلاسفه پونان باستان(سقراط و...) "آرامش" هست. این چند روز داشتم به این فکر می کردم که واژه ها و ترکیب های شادی و "شاد بودن" و زندگی شاد و... در جامعه معاصر ایران، با وجود تفاوت ظاهری، احتمالا معادل معنایی همون آرامشی هست که منظور فلاسفه بوده.
امیدوارم زندگی سرشار از شادی و آرامش داشته باشید!