امروز به بهانه تولد، یکی از دوستان بنده رو مجاب کرد که بریم فیلم "فروشنده" آقای اصغر فرهادی رو تماشا کنیم، در حالی که از قبل برنامهام رو خالی کرده بودم برم افتتاحیه فیلم "الشهید" اثر عبدالعلیم طاهر، کارگردانی از همسایه مرزی ما، عراق که روایتی است از زندگی مجاهدانه شهید محمد باقر صدر ولی دوست گرامیمون نگذاشت که نگذاشت!
فیلم فروشنده رو بخوام در یک دیالوگ خلاصه کنم میشه همون دیالوگ لحظات ابتدایی فیلم:
شهاب حسینی: دلم میخواد یه لودر بردارم این شهر رو با خاک یکسان کنم، دوباره از نو بسازم.
بابک: این شهر یکبار خراب شده و از نو ساخته شده!
بعد از صبحانه روح ا... کیفش را برداشت و بعد از خداحافظی رفت سمت ماشینهای خط لواسان_تجریش. هر چند روح ا... و خانوادهاش در لواسان زندگی میکنند اما تقریبا همهی فعالیتها و اموراتشان در تهران میگذرد، از جمله جلسات گروه نصرِ روح ا... که در امام زاده صالح(ع) برگزار میشود.
حوالی ساعت 9 جمع هشت نفرهی نصر در شبستان اصلی امام زاده جمع شدهاند و در حال برنامهریزی برای هفتههای پیشرو در تابستاناند. از برنامههای تفریحی که معمولا بیشترین مخاطب را دارد گرفته تا برنامههای اندیشهای و مطالعهای. به برنامههای مطالعاتی که میرسند، علی که دانشجوی دانشگاه تهران است و به اصطلاح بچه زرنگ، استقبال گرمی میکند و در مقابل میثم و حجت از روی شیطنت با او مخالفت میکنند. کار که بالا میکشد روح ا... میگوید ایدهی بکری دارد که نمیتوانند رد کنند:
لَختی از زمان نگذشته بود که سفره پر شد از بوی نان داغ و کره و مربا به انضمام آب جوش و چایی. روح ا... اخیرا به جرگه آبجوش خورهای فامیل پیوسته که معتقدند چای برای بدن مضر است. پدر اما همچنان بر عهد ازلی و چای تیرهاش پابرجاست که... مگر ما یک روزه چای خور شدهایم که بخواهیم یک روزه آن را کنار بگذاریم! چه آن زمان که قوت غالب ایرانیان به واسطهی تجارت اعراب قهوه نوشی شد و چه زمانی که حاج محمدحسین اصفهانی در زمان ناصرالدین شاه اولین بذرهای چای را در حوالی لاهیجان کاشت، مردم یک روزه خورد و خوراک شان را تغییر ندادند که حالا بخواهند یک روزه بر سر طبع تازهی پزشکان فیش نجومی دار بنشینند که چه؟ که چای برای بدن مضر است و نکوهیده!
حاج حبیب هر چند کارمند بازنشسته وزارت نفت ایران است ولی از قدیم الایام دستی بر کتب تاریخی برده و ظرائفی از تاریخ ایران را میداند. به مسائل تاریخی که میرسد گویی یادش میآید که باید چیزی را به روح ا... یادآور شود. میگوید:
یکی از بچههای اردو میگفت: این فلانی(بنده) خیلی کارش با پارسالش تغییری نکرده!
سال قبل تو گروه آموزش بود و با بچهها بازی میکرد...
حالا رفته تو گروه فرهنگی خارجی، با ماموستاها بازی میکنه!
خدا به خیر کنه سال بعدش رو...
***
رفته بودم پیش ماموستا و لپ تاپم رو گذاشته بودم جلوش و فیلمها رو دونه دونه نشون میدادم.
_ ببینید این فیلمها بر خلاف فیلمهای سینماهای کشور که آدم نمتونه اعتماد کنه و دست خانوادهاش رو بگیره و ببره،
فیلمهای اسلامی هستند و بچههای مذهبی و مسلمون میسازنشون.
چند تا فیلم رو نشون دادم تا اینکه با تردید و ترس بسیار
"علمک" رو گذاشتم و با خودم میگفتم نکنه به خاطر شخصیت اول فیلم که روحانی شیعه است، فیلم رو پس بزنه.
اما ماموستا همینطور داشت نگاه میکرد
و هر وقت به جاهای خندهدار "علمک" میرسید میخندید!
هر از گاهی هم رمزگشایی میکرد از نمادهای درون فیلم که مثلا
پسره چون داشت اون کار رو میکرد خورد به علمک. منم حرفش رو تایید میکردم و چند تا نکته به حرفهاش اضافه میکردم
که اگر بعدا خواست برای کسی اکران کنه بتونه بیشتر مانور بده روی فیلم.
تا اینکه رسید به اواخر فیلم و با حالتی اندیشمندانه گفت:
«این فیلم خوب است... جوانان آخوند بدون عمامه را دوست دارند!»
***
کارگران مشغول فکرند!
امسال مجددا فرصت شد که چند روزی برم اردوی جهادی سردشت و بین مردم خوب اهل تسنن سردشت باشم.
هر چند که مثل سال گذشته خیلی زیاد نتونستم بمونم ولی از نظر دید نسبت به منطقه، دغدغه مندی بیشتر و حس بهتری نسبت به پارسال دارم. از نظر فضای اردویی و تشکیلاتی به شدت ضعیف کار شد و از نظر کار خودم، بعد از یه مدت کوتاهی که کار جدیدی توی جهادی صورت نگرفته بود و همون تکرار ایدههای خوب قبلی بود، سردشت امسال با یه ایده جدید در یک حوزه جدید همراه بود که برای خودم خیلی خوشایند بود، هرچند عملکرد خودم خیلی خوب نبود.
امسال به شوخی میگفتم: میخوام هنر انقلاب اسلامی رو صادر کنم! و واقعا هم همین بود. به این نتیجه رسیدم مناطقی که نزدیک به چهل سالی که از انقلاب میگذره، فتح انقلابی صورت نگرفته دیگه به صورت عادی و با کلام و... نمیشه کاری کرد. باید از طریق هنر وارد شد!
دو تا از کارهای هنری که صورت گرفت امسال، یکی نقاشی دیوارهای مدارس بی رمق و بی روح و رنجور روستاهای منطقه بود که سال قبل هم صورت گرفته بود و بسیار هم جواب داده بود. به اضافهی نمایش فیلم که کار جدیدی بود. اون هم نه برای بچهها و... بلکه برای ماموستاها(روحانیون مساجد اهل تسنن)، که علاوه بر اینکه میشه گفت جزو جامعه نخبگانی آنها محسوب میشوند بلکه نقش هدایتگری و جهت دهی مردم رو هم به عهده دارند.
انشله اگر عمری بود چند تا خاطره کوتاه هم تعریف میکنم.