عطار کوچولو

.: طعم الکتاب!


چون شاخه گلی که خم شود پیش نسیم

از دوسـت سـلـامـی و ز مـا تـسـلیـمـی


گزارش مختصری از کتاب هایی که در فروردین ماه خواندم:

1. بصیرت تاریخی؛ نوشته ی موسی نجفی      انتشارات آرما، 1390

روی جلد کتاب ذکر شده: « اصول شناخت تاریخ تحولات معاصر ایران » اما بیشتر از هر چیز موسی نجفی به بررسی زاویه دید روشنفکران به تاریخ معاصر و مخصوصا چند برهه بسیار مهم همچون صفویه، قیام تنباکو و مشروطیت پرداخته و تفاوت دید نسبت به این مسائل را یادآور می شود.

از نکات جالب کتاب برای شخص خودم دو مبحث با عناوین "حرکت اصلاح طلبی شعوبیه و انحراف در آن" و "اصلاح طلبی در جهان سنی مذهب" بود که از عنوان اولی موضوع آن تا حدودی به ذهنتون متبادر میشه، اما در مورد دومی، بحث جالبی است در مورد اصلاح گری دینی و تفاوت آن در جهان تسنن و تشیع.


بخشی از کتاب رو با هم همخوانی کنیم:

« اگر بخواهیم رابطه دین و دولت را از صفویه تا حال بررسی کنیم باید روحانیت را نهاد مستقلی در نظر بگیریم که باید تعاملاتش را با جریان های مختلف از جمله منورالفکری بررسی نمود؛ نه به صورت دو خط ارتجاع و ترقی. »


 و همچنین:

 « گر بخواهیم در خودی ها نیز خطوط مختلف را از هم تفکیک نماییم: اول، خط مرحوم میرزای شیرازی است. امام با بینش تاریخی عمیقی که دارند چندین بار تصریح فرموده اند که در مطالعه ی تاریخ معاصر از میرزای شیرازی شروع کنید.

شاخه ی دیگر خط جمالی(سیدجمال اسد آبادی) هاست. سیدکه حقیقتا او شخصیت بزرگ و ضد استعماری است... 

اما در مقابل میرزا اصیل نیست. »



ادامه مطلب...
۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۲۳ ۴ نظر
عطار کوچولو

.: شبه عافی با زخم چاقو در صورت!

بسم ا...

قرار نبود امروز خیلی برم بالا ولی شد.

اوایل مسیر بودم که ساعت رو نگاه کردم و گفتم تا این عقربه به نیم برسه میرم بالا، بعد بر می گردم.

حدودا چهل و پنج دقیقه!

یه کوه مختصر و مفید.

اما... معادلات زمینی خیلی پایدار نبود.

داستان از "تنهایی" شروع شد. 

وقتی که "مرد کوهی" بهم گفت: میگن اون بالا خدا نزدیک تره!

منم گفتم: آره؛ این قاعده ی "تنهایی"ه...


راستی نه! اصلا از خودِ "مرد کوهی" شروع شد.

کسی که قیافه اش شبیه آدم های خوب نبود اما حرف هاش تو ژانر لوطی_عارفانه بود.

از اونهایی که خداشون کریم و ارح الراحمین و سبحان ا... و معاذ ا... نیست.

خداشون "مَشتی"ه!


شبه عارفی مشتی...

کسی که بوی عسل طبیعی استشمام می کرد و می گفت:

بهشت پس کجاست؟!

همین جاست!



*امروز یه کوه ساده تبدیل شد به "شیرپلا" با لباس و کفش مهمانی... 

خدا به خیر می گذرونه سالی که بهارش چنین باشه، انشله.

الحمدلله علی کل نعمه.


۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۴۲ ۶ نظر
عطار کوچولو

.: چند لقمه آسمان فیروزه ای


اگه روزی آشنای پولداری پیدا کنم که رابطه ی خوبی با طبیعت داشته باشه 

و بشه بهش گفت:

 "دوستدار طبیعت و هوای پاک"...

این ایده ام رو با همکاری ایشون عملی می کنم که:

.

.

 رستورانی زنجیره ای با شعب قابل توجه در شهر تهران تاسیس خواهم کرد که 

علاوه بر اینکه در فضای داخلی متناسب با طبیعت باشه؛

 برای سفارشات تلفنی 

به جای "موتور" های بی کیفیت دود زا 

از دوچرخه استفاده می کنم!

و شعار رستوران هم میذارم:

"چند لقمه آسمان فیروزه ای!"



*میدونم که نمیشه ولی خاطره میشه.

:)



"وقتتون طلا"

۱۸ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۵۸ ۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
عطار کوچولو

.: سالِ الزام اقتصاد

سال نو،

سالِ

"اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل

مبارک.



اقتصادی بودن دوباره ی نام سال اینقدر عجیب بود که 

آقای خامنه ای هم توی صحبت شون اشاره کردند.


امسال اگه مسئله ی اقتصاد رو _حداقل در حد و اندازه ی فردی خودمون_ جدی نگیریم،

 قافیه رو بدجور خواهیم باخت.


این تاکید غیرقابل انتظار بی علت نیست.

حق؛

ادامه مطلب...
۱۱ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۴۲ ۵ نظر
عطار کوچولو

.: جاده به جاده می روم...

از سفر راهیان نور با همه ی اتفاقاتش برگشتم و دوباره راهی سفری دیگرم.


آخدا !
حول حالنا الی احسن الحال.

عیدتون مبارک
حق؛
۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۰۵ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
عطار کوچولو

.: نوزده ساعت در کوهستان (7)


رفتیم تا آنجایی که دیگر نه راه پس پیش عقل جولان می‌داد و نه راه پیش! نامش را گذاشته‌ام "ایستگاه قرار".

ایستگاه قرار؛ زمین نیمه صافی  بود که از چندین طرف به قله‌های برفی منتهی می‌شد و از چند طرف نیز به دره‌های پوشیده از برف! در یکی از دره های اطراف  که در سمت شرق ما وجود داشت ساختمان یک طبقه‌ای با فاصله‌ی نسبتا زیادی از ما به چشم می‌خورد که یک آنتن با نوری قرمز رنگ در بالای آن مشاهده می‌شد. قسمتی از زمین هم، خشک بود و مساحت تقریبی دو در دو داشت که بسیار به ما کمک می‌کرد تا از سِر شدن پای‌مان جلوگیری کنیم. هر چند حتی در آن خشکی هم توان خارج کردن کفش از پا وجود نداشت. چون نه دست‌های مان توان باز کردن بند کفش‌های کوهنوردی را داشت، نه سرمای بیرون اجازه می‌داد که این کار را بکنیم. از لحاظ وضعیت جوی هم به علت ارتفاع بسیار زیاد دمای هوا بسیار سرد بود و از طرفی به علت خشکی هوا سوز بسیار زیادی وجود داشت.

تقریبا ساعت شش و نیم غروب بود که به ایستگاه قرار رسیدیم. مذبذب بودیم بین بالا رفتن از صخره‌ی برفی پیش روی‌مان و ماندن. ایستگاه قرار از جهت خشکی که داشت جای مناسبی بود که شاید جلوتر از این دیگر همچین مکانی پیدا نمی‌کردیم و از جهت سرمای بسیار زیادی که وجود داشت امکان مرگ خاموش بر اثر سرما را با خود داشت.

اما یک "اتفاق" یا حتی "معجزه" موجب شد همان جا زمین گیر شویم!


ادامه مطلب...
۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۴۴ موافقین ۱ مخالفین ۱
عطار کوچولو

.: شش ضلعی با یک ضلع زاید! (یا سینمای انقلاب در سی و چهارمین جشنواره)

 


جشنواره سی و چهــــــــــــارم به اندازه ی همین کشیده شدن بین حرف "ه" و "الف"ش، طول کشیده برای من...

تمامی هم گویا ندارد!(الحمدلله)

امسال بیش از سالهای گذشته برکات جشنواره به دستم رسیده و تقریبا بسیاری از فیلمهای جشنواره رو یا دیدم یا بلیط ش به دستم رسیده.

با کارت خبرنگاری رفت و آمدها به کاخ جشنواره شروع شد. بعد هم میهمان سر زده ی جشن "سینمای انقلاب" بچه های حوزه ی هنری شدم و حالا هم درگیر "شب های فیلم" سازمانی دیگر.

خدارو شکر می کنم.

هم جشنواره ی خوبی بود به نسبت سال های گذشته، مخصوصا سال قبل که عجیب بد بود!

هم فیلم های نماینده ی انقلاب اسلامی در جشنواره تعداد قابل توجهی داشت

هم انیمیشن ها، پرشور ترین سال حضورشون در جشنواره رو تجربه کردند

هم جوان گرایی خوبی در جشنواره قابل مشاهده بود که نتیجه ی خوبی هم در بر داشت.

 

اما حضور فیلم های نماینده ی انقلاب اسلامی...

امسال جشنواره میزبان چند اثر با محتوایی متناسب با هدف خودش بود. "بادیگارد" حاتمی کیا، "نفس" آبیار، "رسوایی2" ده نمکی، "دلبری" اشکذری، "ایستاده در غبار" مهدویان و "سیانور" شعیبی آثار قابل تاملِ محتوایی جشنواره ای بودند که

ادامه مطلب...
۱۱ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۰۰ ۲ نظر
عطار کوچولو