خدایا شکرت برای امروزم.

به ظاهر نکته‌ی خاصی نداشت و اتفاقا چند تا کارم هم نابود شد و بهشون نرسیدم. 

اما زوایای جذابی داشت. اینکه کلا برنامه‌ات غیر منتظره بره هوا، یه آدم اهل خیلی جالبناک هم کلامت بشه که پر از ایده‌های کارآفرینانه و خلاقانه باشه. و تو رو ببره تو عالم یک سال پیش ات که تو همین مسیر بودی و "شاید" شکست خوردی و الان دوباره قلقلک ات بده برای این جور دیوونه بازیا...


صبح با دوستان و در جهت "هدف"... 

عصر یه خواب دلنشین، از نوع خوابیدن در نمازخانه دانشگاهِ جنابان دوست! (طرح اذان تا اذان :} )

شب با خانواده، یه غذای معمولی، مهمانِ خودمان.

اما چقدر لذت بخش ه بدون ماشین، یه مسیر طولانی رو با خانواده طی کنی.

بعد "تازه جوان"ِ در طریق ازدواج میگه، ماشین داشتن جزو پیش نیاز‌های ازدواج ه. تازه جوان! یه چند وقت اول زندگی، حتی اگه میتونی هم ماشین نگیر. بذار لذت طی مسیر طولانی با مترو، از این ور شهر تا اون ور شهر رو بدون کلافگی ترافیک و بوق و... بچشی. 

بذار حضور همسرت رو بچشی، بذار قدم هایت را با قدم هایش تنظیم کنی، بذار سردش بشه که شال گردنت رو بهش بدی!

"عشق یعنی...

منِ سرماییِ تب دار مریض

ژاکتم را بدهم تا که تو سرما نخوری!"1


1. مهدی اکبری مهدیار