امسال مجددا فرصت شد که چند روزی برم اردوی جهادی سردشت و بین مردم خوب اهل تسنن سردشت باشم.

هر چند که مثل سال گذشته خیلی زیاد نتونستم بمونم ولی از نظر دید نسبت به منطقه، دغدغه مندی بیشتر و حس بهتری نسبت به پارسال دارم. از نظر فضای اردویی و تشکیلاتی به شدت ضعیف کار شد و از نظر کار خودم، بعد از یه مدت کوتاهی که کار جدیدی توی جهادی صورت نگرفته بود و همون تکرار ایده‌های خوب قبلی بود، سردشت امسال با یه ایده جدید در یک حوزه جدید همراه بود که برای خودم خیلی خوشایند بود، هرچند عملکرد خودم خیلی خوب نبود. 

امسال به شوخی می‌گفتم: میخوام هنر انقلاب اسلامی رو صادر کنم! و واقعا هم همین بود. به این نتیجه رسیدم مناطقی که نزدیک به چهل سالی که از انقلاب میگذره، فتح انقلابی صورت نگرفته دیگه به صورت عادی و با کلام و... نمیشه کاری کرد. باید از طریق هنر وارد شد!

دو تا از کار‌های هنری که صورت گرفت امسال، یکی نقاشی دیوار‌های مدارس بی رمق و بی روح و رنجور روستا‌های منطقه بود که سال‌ قبل هم صورت گرفته بود و بسیار هم جواب داده بود. به اضافه‌ی نمایش فیلم که کار جدیدی بود. اون هم نه برای بچه‌ها و... بلکه برای ماموستا‌ها(روحانیون مساجد اهل تسنن)، که علاوه بر اینکه میشه گفت جزو جامعه نخبگانی آنها محسوب می‌شوند بلکه نقش هدایت‌گری و جهت دهی مردم رو هم به عهده دارند.

انشله اگر عمری بود چند تا خاطره کوتاه هم تعریف می‌کنم.