امروز به بهانه تولد، یکی از دوستان بنده رو مجاب کرد که بریم فیلم "فروشنده" آقای اصغر فرهادی رو تماشا کنیم، در حالی که از قبل برنامه‌ام رو خالی کرده بودم برم افتتاحیه فیلم "الشهید" اثر عبدالعلیم طاهر، کارگردانی از همسایه مرزی ما، عراق که روایتی است از زندگی مجاهدانه شهید محمد باقر صدر ولی دوست گرامی‌مون نگذاشت که نگذاشت!


فیلم فروشنده رو بخوام در یک دیالوگ خلاصه کنم میشه همون دیالوگ لحظات ابتدایی فیلم:

شهاب حسینی: دلم میخواد یه لودر بردارم این شهر رو با خاک یکسان کنم، دوباره از نو بسازم.

بابک: این شهر یکبار خراب شده و از نو ساخته شده!

حرف اول و آخر فیلم و سیاسی‌ترین دیالوگ که همون ابتدای داستان جاخوش کرده و حرف دل منو میزنه.

فقط همین یه دیالوگ رو از فیلم دوست دارم. خیلی خیلی دوستش دارم.


واقعا ن.ف.ر.ی.ن بر همه‌ی اونهایی که...

مسئول بودن و کاری نکردن، 

ریش داشتن و خراب کردن، 

فیلم ساختن(*) و با فیلم‌هاشون وضع این مردم رو خراب‌تر کردن!

لجن کاری اطرافیون و نزدیکان خودشون رو به عنوان واقعیت اجتماعی ایران به خورد مردم دادن.


"فروشنده" مصداق اتم فیلم جشنواره‌ای ه! 

فیلمی که من دوستش داشتم ولی یقینا و به هیچ وجه با "فرزندم" برای تماشای این فیلم نخواهم رفت، 

چون تاثیرات غیر قابل جبرانی روی ذهنش میذاره.

 با "خانومم" و "مادرم" به تماشای این فیلم نخواهم رفت چون در قبال آگاهی‌ای که میده اعتمادش رو از جامعه سلب میکنه و بدبینی مزمنی(درست نوشتم؟) توی افکارش جا خوش میکنه.